شماره 4
پیشاپیش میلاد امام رضا علیه السلام - و علینا ا نشالله زیارتش فی الدنیا و الاخره - را تبریک می گم . انشالله سال خوبی را در کنار اماممان داشه باشیم .
دنیا نوبتی است (1)
ان اوایل که تازه قدم در راه کسب و کار گذاشته بودم و می بایست چرخ کوچک زندگی تک نفره ام را می چرخاندم - یادش بخیر - هنگام دیدن مردم در فرایند جان کندن برای در آوردن یک لقمه نان حلال یا حرام دچار احساس خاصی می شدم . هرچه بود احساس خوبی نبود ، مانند یک دلپیچه ی روحی . این برو و بیا ها ، شور زدن ها ، ایستادن ها ، سکوت ها ،فریاد ها ، دعوا ها ، پر و خالی شدن حساب های سیبا و جام و سپهر و آرامش های کذایی و دوباره این برو و بیاها ...
اوووووووووو ، همه اش برای یک لقمه نان ؟ می ارزد ؟
اولش فکر می کردم نمی ارزد . آخر در وصیتش به حسن ع گفته بود : « در طلب دنیا آرام باش و برای تحصیل روزی جانب اعتدال نگه دار ، چه بسا تلاشی که به نابودی سرمایه انجامد و هر جوینده ای یابنده و کامروا نباشد و هر که راه اعتدال پوید نیازمند نشود . » (2)
بعد تر که خواستند دستمان را حنایی کنند و سرمان را زیر آب ، فهمیدم ، یعنی خودم را فهماندم که « عبادت هفتاد جزء دارد و بهترین آنها طلب روزی حلال است (3). » پس می ارزد ! هرچه برو بیاها بیشتر ، عبادتت غلیظ تر ، بساط رفاهت هم جورتر !
چند صباحی وجدان بی دردمان را با این روایت گول مالیدیم و در خیال خام خودمان فکر می کردیم هم خدا را داریم و هم خرما را . اما امان از روزمرگی که هر چه می کشیم از دست اوست . قبحش ریخت . دیگر از صدای دستگاه پولشمار بانک حالم بهم نمی خورد ... و این دوران اندکی طول کشید تا ...
تا به خودمان آمدیم دیدیم دستمان را به میمنت و مبارکی به برق دادند و این ما بودیم و چرخی که حالا دو نفره اش را باید می چرخاندم .
نمی دانم شاید آن برق گرفتگی باعث شد که وجدانمان بفهمد، « بهترین روزی آن است که بقدر کفایت باشد(4) » نه به قدر رفاه . دوباره وقتی کنار پولشمار بانک می ایستم حال خوبی ندارم .
پی نوشت :
1- امام علی ع : دنیا نوبتی است و دولت آن دست به دست می گردد ، پس با زیباترین شیوه بهره خود را از آن بخواه .
2- وصیت امام علی ع به امام حسن ع .
3و 4 - پیامبر اکرم ص
شماره 3
فیلم « میم مثل مادر » شاهکار ملاقلی پور
امشب خانوادگی رفتیم سینما ! با همه سخت گیری و وسواسی که در دین فیلم دارم اعتراف می کنم که میم مثل مادر یک شاهکار بود . حاتمی کیا با فیلم بنام پدرش باید جلوی ملاقلی پور لنگ بیاندازد . اصلا قابل مقایسه نیستند .
فقط با دیدن می توان به ارزش این فیلم پی برد . شاید بتوان گفت چیزی مانند ترکیبی از فیلمهای بیدمجنون و از کرخه تا راین . دیدن این فیلم را به تمامی جوان ها بخصوص زوجهای جوان پیشنهاد می کنم .
اگر می خواهید در زندگی تان بیشتر برای شاکر واقعی بودن ، راضی و قانع واقعی بودن تلاش کنید ، اگر می خواهید دردی به زندگی تان تزریق شود تا تمام غصه های خودتان را لهو و لعب های دنیا ببینید و دور بریزید ، اگر می خواهید فراز و نشیب های تلخ و جالب یک زندگی زناشویی را ببینید و عبرت بگیرید ، حتما این فیلم را از دست ندهید .
البته شاید این اثر ملاقلی پور به مذاق برخی خوش نیاید . نحوه حجاب هنرپیشه اول فیلم (مانند اکثر فیلمهای سینمای ایران ) خوب نیست .
شماره 2
- دیشب هم الحمدلله توفیق مدد شد و توانستم بروم هیئت(همان رهپویان وصال خودمان) .
در و دیوار حسینیه مشکی پوش بود .من هم که روز جمعه اصلا در حال و هوای عزای امام جعفر صادق ع نبودم ، میخواستم هر جور است آنجا دلی از عزا در آورم . مگر کم مصیبتی است مصیبت صادق آل محمد (ص) !
خسته بودم و گیج . درست نفهمیدم سخنران چه گفت اما انصافا ربع ساعت آخر مقداری از مجهولات امام شناسیم کم شد . از غربت امام (ع) گفت . نکته ای که گذرا از آن رد می شدم و توجه نمی کردم همان 4000 شاگرد حضرتش بود . همین 4000 نفر بزرگترین دلیل بر غربت آقاست .شاهدش زمانیست که یکی از یاران از حضرتش پرسید چرا قیام نمی کنید ؟فرمود اگر 17 یار داشتم قیام می کرد . 4000 شاگر کجا و 17 نفر کجا ؟
- چرا وقتی حرکت خوب و قشنگی می شود به زبان نیاوریم ؟ ما که در انتقاد نفر اولیم ! خوب است عادت کنیم گاهی نکات مثبت را هم ذکر کنیم . نکته ای که دیشب خیلی به دلم نشست مداحش بود .حاج علی برادران از مشهد . نه خواندنش ، شخصیتش را می گویم . مداحی دور از ژست های فانتزی و بازارگرمی . باوقار و با معرفت . معرفتش را از کجا فهمیدم ؟وقتی که در همان ده دقیقه ابتدای مجلس مناجات با امام زمان عج اوج گرفته بود و صدای ناله و گریه مردم فضا را پرکرده بود نگفت چیزی را که همه مداحان می گویند . دعا برای شفای مریضهای منظور و حاجات جمع و ...
گفت برای فرج حضرت دعا کنید که آمدنش حل همه مشکلات است .
( ناچارا پیشاپیش بعلت استفاده از واژه ای خاص در متن زیر عذر خواهی می کنم )
- به واژه مرفه بادرد فکر می کردم . احساساتش را طبقه بندی کردم . ظاهرا نزدیک ترین احساسش به آدمیزاد ، زمانیست که حس پفیوزی به او دست می دهد . نمی دانم شاید هر کداممان به نحوی این حس را تجربه کرده باشیم . برای تقریب ذهن خوب است خاطره ای را از مخترع این واژه بیاورم :
یکی از نزدیکان مرحوم شهید دکتر علی شریعتی می گوید ، زمان بازگشت دکتر از زندان - حتی 19 ماه سلول انفرادی هم برای ایشان نقل شده است - که اعصابش آسیب پذیر شده بود و پزشکان توصیه کرده بودند که به گردش و تفریح برود . به توصیه نزدیکان به لب دریا رفت . دکتر کمی شنا کرد ، خیلی زود برگشت کنار ساحل ، ناراحت و غمگین بود و سیگاری آتش زد .
پرسیدیم جریان چیست ؟ گفت ، الان که هوای پاک طبیعت زیبا و مواج دریا را دیدم ،به شدت احساس پفیوزی کردم ، که الان بچه ها در زندان محتاج یک ذره هوا هستند و من اینجا در هوای آزاد !
یک مرفه با درد ، در خوب خوردن ها ، راحت خوابیدن ها ، گرم پوشیدن ها ، خنده ها ، سالم بودن ها و ... می تواند به شدت دچار آن حس کذایی شود . حسش مهیاست . چون مولد یک بازخورد فطریست . حال با خودش هست که آن را سرکوب و فراموش کند یا بالعکس تقویت کند .
- حاشیه وبلاگ به لینک دوستان مزین شد . دوست دارم تمامی اهالی رهپویان را بلینکانم . اما با وبلاگ خیلی ها آشنا نیستم . خودتان بنحوی آشنایم کنید .
شماره 1
به نام خدا
و حتما لعنت بر شیطان
هنوز مردد هستم اگر ملاک حضور است ، بقیه که هستند و کفایت هم می کند . اگر به قلم هست و رساندن نفع که اینهم پاشبینیمبابا !
چرا بنویسم ؟مثل اکثر اوقات این 10 سال میام میخوانم و میروم . البته تا امشب مطمئن بودم بهترین روش همینه . اما به لطف چند آفلاین کفه ترازو چرخید . مردد شدم . وبلاگها را میگویم . همه آنها مثل دل نوشته بود .
زمانی فکر می کردم بود و نبود این نوشته ها خیلی فرقی نمیکند و همینطور بود و نبود دل نوشته های من . اما دیدم و دیده بودم چقدر یک دل نوشته می تواند متذکر باشد آنهم در جایی که نویسنده اش شاید اصلا چنین قصدی نداشته هم نداشته باشد .
گاهی نوشتن یک نیاز است و گاهی ننوشتن . گاهی نوشتن بهتر از ننوشتن است و گاهی ننوشتن . ولی مطمئنا یک وبلاگ کم خاصیت بهتر از یک عدم وبلاگ پرخاصیت است .
امیدوارم فقط به دل نوشته بسنده نشود و در حواشی به مسایل مفید تری پرداخته شود . گفتم حواشی یادم باشد حاشیه وبلاگ هم به لینک دوستان مزین کنم .
خدا آخر و عاقبتش را ختم به خیر کند . انشالله