آپدیت فوری
بسم الله القاصم الجبارین
از همان روزهای نخستین محاصره ی غزه دچار سوال و تردیدی عجیب شدم . ما تابع ولایتیم و خواهان جهاد . چرا آقا رخصت جهاد نمی دهد ؟ چرا همچنان عکس العمل های مسولین کشورمان از همان نوع بیانیه های حقوقی یا سیاسی بی خاصیت است ؟ اینبار دیگر منتظر چه هستیم ؟ کسی هم پاسخ قانع کننده ای برایم نداشت ، زیرا آخر به این سوال می رسیدیم که چرا هیچ بویی از تهدید و جهاد و قیام حسینی از سخنان مسئولینمان بلند نمی شود ؟ ... تا اینکه دیروز ظهر رهبری در بیانیه ای متفاوت ، به سران بی غیرت و منافق عرب تاختند ، به مسلمانان دیار عرب و مسئولین کشورمان خط دادند ، دشمن را تلویحا تهدید کردند و در آخر هم مردم مان را آماده ی پذیرفتن بیانیه ای محکم تر در آینده کردند .
اسراییل دیگر از تجمعات و راهپیمایی ها و شعارهای ما نمی ترسد . باید دست به کاری عملی زد . دیشب سید حسن نصرالله هم طی یک سخنرانی مفصل در بین مردم لبنان از مسلمانان مصر خواست بازشدن گذرگاه رفح را از دولت مصر مطالبه کنند و اگر دولت ممانعت کرد خودشان دست به این اقدام بزنند حتی اگر لازم باشد سینه های شان را سپر گلوله های گارد دولتی کنند . و از طرف دیگر هم خالد مشعل مردم فلسطین را به انتفاضه ی سوم دعوت کرد ...
تازه پتانسیل های دفاعی امت اسلام شروع به حرکت کرده است . اول حماس بعد مصر . در مرحله ی بعد ایران و حزب الله و سوریه انشالله . رهبر عزیزمان بیانیه ای دادند که بوی جهاد فضای آنرا عطراگین کرده بود . برای حکم جهاد آمادگی و مطالبه ی مردم هم نیاز است . با نشان دادن شور و شوق حسینی مان ، دل فرمانده ی کل قوا را شاد و محکم کنیم . حتی اگر جنگ دهها سال طول بکشد از جهاد خسته نخواهیم شد . جان و مال و شرف و ناموسمان فدای سرافرازی اسلام و ظهور قائم آل محمد .
از دوستان وبلاگدار عزیز دعوت می کنم با قرار دادن فوری لوگوی زیر در وبلاگهای خود ، مطالبه ی جهاد را تبلیغ کنند .
سالهاست که غایت خانواده ی ایرانی تحقق یک زندگی مرفه است.خود این کلمه ی رفاه هم چیز جالبی ست و اینکه چقدرش مطلوب است و چقدرش مذموم . اصلا مگر رفاه مطلوب هم داریم ؟ دیدتان به آن اخلاقی ست یا اجتماعی یا سیاسی ؟ ... کاری به این حرفها ندارم و بهتر است واگذارش کنیم به بعدترها.
در این سالها تجمل گرایی و رفاه طلبی در بین مذهبیون مان هم فراگیرتر شده . نه فقط قبح خودش را از دست داده بلکه اگر کسی در عین وسع بخواهد برخلاف آن زندگی کند به هزار و یک امر قبیح تر متهم خواهد شد ! این روزها مذهبیون مان یا در مسیر اشرافی شدن اند یا اشرافی اند . یاد جمله قصار رهبری در بین دانشجویان شیرازی بیفتیم که فرمودند : متاسفانه مردم ما دهانشان برای زندگی اشرافی آب می افتد (نقل به مضمون ). اینها دردی ست که فقط یک معجزه می تواند ما را از آن نجات بدهد. خیلی هم بدبین نباشم .وقتی درد فرهنگی ست، علاجش هم باید فرهنگی باشد . علاجی که فقط و فقط از دست خود مردم برمی آید . شاید سنت شکنی چند خانواده ی متمول مذهبی در یک فامیل بتواند الگویی شود برای تمام فامیل . دیگر امیدی به بزرگترها نیست. جوان تر ها باید همت کنند . آن ها که دستشان بیشتر به دهانشان می رسد باید بیشتر همت کنند . بالاخره در هر فامیل باید یک یا چند جوان عاقل پیدا شوند که با عمل خودشان به دیگران هم جرات شنا کردن در خلاف مسیر عرف ها و توقعات غلط جامعه را بدهند .
اما کسانی که فراتر از مرفهین مذهبی ، هم شکم و فخرفروشیندن هایشان را می خواهند و هم تظاهرات عارفانه . این طایفه به زندگی و طرز تفکر خودشان رنگ و بوی سیر و سلوکی هم می دهند . چه بسا که بعضی هایشان حتی ادعاهای عارفانه ای نیز دارند . از اجبار روزگار با یکی از این نمونه ها چندسالی معاشرت داشتم . اهل مسجد و نماز اول وقت بود . طفلکی چند ماشین هم در خانه شان داشت که برای تنوع هربار سوار یکی از آنها می شد . با چهره ای انقلابی پسند و موجه . و شکمی که بیننده را به یاد برخی بازیگران رازبقا می انداخت. اهل شعر و شاعری هم بود و گاهی از لقاءالله می سرود و گاهی از عشق به اهل بیت ع . مطالعات عرفانی زیادی داشت و مدام حکایت های نغزی از زندگی عرفا برای دیگران نقل می کرد . وقتی هم صحبت از رابطه ی خودش با دنیا به میان می آمد می گفت : حضرت آیت الله فلانی (امام جماعت مسجدشان) فرموده اند چقدر از دنیا را داشتن مهم نیست ، مهم این است که به آن دل نبسته باشی . اما هیچگاه توضیح نمی داد که آیا می شود با تکلف زندگی کرد و بی تعلق مُرد ؟ آیا می شود در کورس اشرافی گری از دیگران سبقت گرفت و خود را از تکاثر طلبی تبرئه کرد ؟ آیا می شود شاهانه زیست و زاهدانه عارف شد ؟
اگر می شد با داشتن همه چیز به هیچ چیز دل نبست ،پس قوی ترین انسان معنوی عالم یعنی پیامبر صلوات الله علیه سزاوارتر از من و تو بود . اما ایشان با دیدن یک پرده ی رنگارنگ بر در خانه خود گریه کرد و فرمود : آنرا از در خانه باز کنید که می ترسم نقش و نگارهای آن مرا به یاد دنیا بیاندازد ! ( وگامی شود برای داشتن بیشتر و لغزیدن بیشتر ...)
-فرق من با شهدا این است که بعد ازچند ماه غیبت فقط 35 نفر برایم فاتحه خواندند و برای شهدا شاید 3500000 بار ! همانقدر که هر کدام از این یادها برای من مهم است برای آنها عکس این است .
- بالاخره بعد از 8 ماه قاتلین شهدای رهپویان وصال و عاملین انفجار اول در حسینیه سیدالشهدا دادگاهی شدند . راستی چرا هیچ کس نپرسید چرا کارشناسان فرماندار شیراز در شب حادثه علت آنرا کاملا غیرعمدی بیان و توسط فرماندار رسانه ای کردند ؟ چرا کسانی که سالها ادعای حضور در جبهه و آشنایی با تسلیحات نظامی را به دوش می کشیدند این بار در سرپوشانی این واقعه ی مهم همصدا شدند ؟ چرا هر روز و هر هفته علارغم انعکاس رسانه ای مدارک و تصاویر انفجار مبنی بر عمدی بودن آن باز هم بر ادعای خود پافشاری کردند ؟ چرا در همان شب قبل از آنکه کارشناسانی که در صحنه حضور داشتند تحقیق خود را به پایان برسانند علت انفجار توسط فرماندار شیرازغرفه ی نمایشگاهی واحد شهدا - بدون اطلاع دقیق از نحوه کیفی و کمی مواد درون آن - بیان شد ؟ گویا پاسخ ها از قبل مهیا شده بود ؟!؟! چرا شورای امنیت ملی کشور، مردم و رسانه ها را از گمانه زنی در مورد علت انفجار منع کرد ؟ آیا چنین بایکوتی در تاریخ انقلاب سابقه داشت؟ چرا خطیب ساده دل نماز جمعه تهران اطلاعیه ی منع اظهار نظر در مورد علت انفجار را نادیده می گیرد و آنرا به گردن سهل انگاری مسئولین حسینیه سید الشهدا می اندازد ؟ چه کسانی گزارش وقایع شیراز را در اختیار ایشان و شورای امنیت ملی کشور قرار داده بودند ؟
هرکدام از پرسشهای بالا سرنخهایی هستند از یک ابهام بزرگ در پرونده بمب گذاری شیراز . کدام پاسخ منطقی می تواند توجیه گر این ابهام نباشد ؟ چرا به همین سادگی از کنار عاملین انفجار دوم گذشتند ، همانهایی که با کلام و بیانشان قلوب جریحه دار بازماندگان شهدا و مجروحین را پاره پاره کردند ؟! چرا هیچگاه از اشتباه (!) خود عذرخواهی نکردند ؟! شاید چون همیشه موسفیدانمان سکوت کنند و مصالح باعث شوند تا اشعث ها فرماندهان سپاه علی باقی بمانند اما فردا از آن میثم تمارهاست .
- از قبل ماه رمضان این اولین بار است که اینجا می نویسم و انگیزه اش هم باز معلوم است . از تعداد دوستانی که سر زدند تشکر می کنم و بخاطر قصور در سر نزدن به وبلاگهایشان کمپلت عذرخواهی می کنم . بگذارید به گردن ناقابلیم .